چند بار باهاش و چند بار به خاطرش گریه کردم

و میدونی آخرین جمله ای که نگفتم بهش چی بود

«میتونی هم از حسرت بمیری»

.

.

.

.

-› من با همه ی سرمایم قمار میکردم

-› تا ازش ببازم و همشو او ببره

-› اما او داشت نسبت سود خودش به منفعت طلبی من رو محسابه میکرد