کافه 131

اینقدر نبوده اطرافم

که نمیدونم با این آدم های خوب [تر] اطرافم

ک خوشبختانه زیاد هم هستن

چجوری باید برخورد کنم

.

.

.

.

← واقعا نمیدونم!!!

کافه 130

امروز یسری اتفاق ناخوشایند افتاد و من یسری درس جدید یاد گفتم

:)

.

.

.

← خدا رو شکر

کافه 128

بازم منو یه کوپه ی تنها

.

.

.

.

.

← عاشق این خلوتم...

← تقریبا یه سال از افتتاح این وبلاگ گذشت

← من بی دلیل دوسش دارم :)

کافه 127

مامور قطار: خانوم کوپه ی کناریتون عرب هستن....شما برید داخل پرده ها رو بکشید و درو قفل کنید.

اولین تجربه ی به تنهایی سفر کردن من...به یه مقصد نا آشنا...یه شهر جدید

از نه شب تا چهار صبح

توی یه کوپه تنها

.

.

.

.

.

.

.

← مربوط میشه به تقریبا یک ماه پیش

← البته بعد از چند ساعت دو تا خانوم دیگه هم اومدن

← ولی حس تجربه ی اون چند ساعتو ب جز بوی دود سیگارش دوست داشتم

← بعد از اومدن اون دو نفر حس خوب تجربه ی جدید از بین رفت و کلا زدیم تو فاز خوشگذرونی :)

← یه جاده یه سفر....یه ماه عسل....

کافه 126

من خودمم نمیتونم تحمل کنم.....

کافه 125

در چاه سکوت من کسی مینالد

خاموشی شب نشان آرامش نیست...

کافه 124

باز نمیدونم چرا حالم خوب نیست....

.

.

.

.

.

← نیازی نیست هر دفعه بییام اینجا بگم....

← پس چرا میگم؟!

← واقعا چرا میگم؟؟

کافه 123

بی نوشته

.

.

.

.

← احساس میکنم قدرت ابتکارم کاهش یافته

← به سادگی همین جمله قسم!!!!!!

کافه 122

باید بیشتر مراقب کارام باشم

من یسری غم ها رو خیلی دوست دارم...

.

.

.

← از یسریای های خاصش، زیاد میترسم

← وبلاگمم بهتره مرتب کنم

← حسش نیس...وقتش نیست.....نباس باشه

← خیلی خوبه اگه مراقب باشیم بهتر از خودمون نباشیم... آدما زود دل مبندن

کافه 121

گویا....غمی باید

.

.

.

← کاش ب غیر اون مربوط نشه....کاش....

کافه 120

هیچ وقت سه نقطه های آخر پیام ها بی معنی نیستن

وقتی یکی آخر حافاش نقطه چین میزاره....یعنی یه عالمه حرف برا گفتن داره

.

.

.

.

.

.

← وقتی اینو بخونه....دیگه نمیزار.... احتمالا

کافه 119

اگه بیشتر دقت کنم خیلی بهتر میشه

نباید یادم بره

.

.

.

.

← خدا الکی نمیگه چشماتونو فرو دارید

کافه 118

نقطه ی اوج بهسازی شرایط

فاصله ی بین تصمیم گیری تا عمله!

.

.

.

← قطعا

کافه 117

بعضی اتفاقای ک من دوس ندارم اگه نیفته برام یاد چیزایی ک باید بیفتم نمیفتم

کافه 116

بازم اون خستگی مفرطی ک با هیچ چیز رفع نمیشه...

کافه 115

خطر یعنی

چیزی که الان ما مسلمونا مقابلش قرار گرفتیم

من میبینم مقدمات اون آخرالزمانی رو ک نگهداشتن دین مث نگهداشتن آتیش کف دسته

من مقدماتشو میبینم

.

.

.

← ترس نداره اما دلواپسی داره

کافه 114

ملت دوروبرشون خلوت میشه دلشون میگیره

من دلم باز میشه

:))))

کافه 113

آقای پناهیان میگن نماز واس اینه که یاد بگیریم مودب باشیم پیش خدا واس اینکه بفهمیم عظمت خدا رو

.

.

.

.

.

.

.

← ما، اونجوری که وقت نماز جلو خدا وایمیستیم....حاظریم پیش بقیه آدما هم وایسیم؟؟

← ما مردمی هستیم که میدونیم خدا بزرگ تر از همه ی آدماس میدونیم خدا بهتر از همه اس

← اما ظاهرمون پیش خدا خیلی داغون تر از پیش مردم هس

← ب مردم بیشتر از خدا اعتماد میکنیم

← ما الکی دین داریم....خیلی الکی

کافه 112

تجربه بهم ثابت کرده که رفتار دیگران با یه فرد هیچ ربطی ب خوب بودن اون فرد نداره

هیچ ربطی!!

.

.

.

.

← کار خدا حرف ندار

← کم نمیزاره یعنی

کافه 111

زمان اندک است و انرژی کم و کار بسیار......

.

.

.

.

←یک دو سه چهار پنج شیش هفت هشت تا کار واجب دارم

← هشتمیش از همه واجب تره اما دیر بش میرسم میدونم

ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا