خدا نیاره اون خستگی هارو
خدا نیاره
خدا نیاره ک بازم فکر رفتن میزنه ب سرم
خدا ببخشه منو با اذیاتام
.
.
.
.
.
.
.
←التماس دعا
خدا نیاره اون خستگی هارو
خدا نیاره
خدا نیاره ک بازم فکر رفتن میزنه ب سرم
خدا ببخشه منو با اذیاتام
.
.
.
.
.
.
.
←التماس دعا
قرار نیست نیاز هامون رو انکار کنیم
قراره برای ارضای اون دست ب هر کاری نزنیم
.
.
.
.
.
.
← منو از آدما پس بگیر
چرا من نمیتونم ایسنتا رو دوس داشته باشم؟
.
.
.
.
.
← جواب این سوال رو پیدا و با رضایت اونو ترک خواهم کرد :)
اجازه بده لبخند بزنم
این کمترین کاریه ک میتونم کنم برات
.
.
.
.
← سرعت تایپم ب حد مرگ رسیده
گمونم خوشبختی چیزی جز یه وجدان آسوده نباشه
.
.
.
.
.
← فقط ی موقعیت مناسب میخواد ک کشف شه
← :))
من: رتیل میتونه بپره؟
آقاهه: .. اینا آزاری ندارن
من :آزاری ندارن فقط اگه نیشت بزنن تا ی ساعت بعد دخلت اومدس
آقاهه: از ما ادما هیچ حیوونی خطرناک تر نیست از آدما باید ترسید
.
.
.
.
.
← جمله ی خفنی گف
← ی سرباز جوون و ساده
← از آدما باید ترسید
گمونم برای اولین بار بابام برای جایی تنهایی رفتن نه آورد :)
.
.
.
.
.
← بابا تا مجردم برا تحصیل جور بشه خارج از کشور میزاری برم؟
← [با یه لبخند ملیح] این دیگه نه :))
← بد نیست دو سال تجربش کنم.. مگه قصدم از ازدواج ازین چیزا باشه :)
نمیدونم این حجم عظیم نتایج و چجوری باید به حافظم بسپرم
.
.
.
.
.
← اصلا نمیخوام یادم بره
← اصلا
تنهایی مقدسه
به خدا لذت عشق ب اوجش برسه آروم آروم از تب و تاب میافته
همه ی لذتای روی این کره ی خاکی اینجورین
بری تا تهش برمیگردی عقب
تموم میشه داغش
ب ثروت برسی
ب شهرت برسی
ب عشق برسی
خبری نیست
توی تنهایی خودتون
دست خدا رو بگیریدو با یه لبخند مسیر زندگی رو طی کنید
ب نهایت لذت فکر نکنید
خراب میشه
بد میشه
ی جایی بد میشه
ی جایی..
.
.
.
.
.
← اینکه میخوایم لذت ببریم بد نی
← اینکه بخوایم ب اخرش برسیم خراب میکنه کارو
← خدایا.. بپا منو
مامان: میدونی چطوری برنج دم میکنن؟
من:آبکش؟
مامان: آره
من: میریزیم تو آب جوش سوراخ سوراخ ک شد آبکش میکنیم؟؟
مامان[ بعد از مدتی مکث و افسوس] : ب کسی نگیا!!
.
.
.
.
.
← :))
← همش یادم میره
... در عرض ی بعداظهر
با صدای بلند
بی ابا از شنیدنش توسط همه ی دیگران
بار ها و بارها
گفت دوستت دارم
یه بار پرسید تو هم منو دوست داری
قلبش شجاعت عجیبی داشت
نتیجه ی اخلاقی پست پایین
حقیقت تمام ممکنه از شجاعتتون بکاهه
میزان قوی بودن آدم ها وقتی مشخص میشه ک چاره ای بجز قوی بودن نداشته باشن
.
.
.
.
.
.
← احساس فیلسوف بودن هم بهم دست داد :)
ب عنوان دختری ک توی خونه ای ک اگه آره اگه نه سالی دو بار توش سوسک پیدا میشه از نگرانی هماره صندل پوشیده و ابدا روی زمین نمیخوابد باید بگم ک
با رتیل جنگیدم :)
نمیدونستم رتیله :))
و اینکه بین جیغ و داد چهل تا دختر بچه چاره ای جز قوی بودن نداشتم
.
.
.
.
.
← الان احساس "پسر شجاع" بودن از نوع دخترونش بهم دست داده :))))
← امضا: silence