الان انقد بی حوصلم
پیر شم چی میشم؟
.
.
.
.
.
.
-› هیچی همین
من میتونم برم ازش راست و مستقیم بخام که قضیه رو بهشون بگه
اما اینکه باهاش رابطمو بهتر کنم که چیزاییو بهشون بگم ک نمیخواد کسی بدونه
هرگز
.
.
.
.
.
.
.
-› هرگز
-› من به روش خودم پیش میرم
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست
که از حادثه عشق تر است...
.
.
.
.
.
.
-› میترسیدم پیش اونا باشتراکمش..
اینکه در مورد مصادیق تاثیر سیاست تو سینمای بقیه کشورا هم نظر دادنم میاد
ی حسی شبیه به جم کن بچه رو تو وجودم فعال میکنه
.
.
.
.
.
.
-› سوالی ک بعدش میپرسم اینه که آیا حس.. در وجود فعال شدنیه؟
-› آخه خیلی تابلوعن
-› میگم مثلا فک کن مردم همون کشور نفهمن همچین چیزایی داره ب خوردشون داده میشه
-› شاید پیش زمینه ندارن
-› حس بوجود اومدنیه.. الان میگی برم ویرایش کنم؟
-› ابدا.. من فقط کلمات انگلیسی ک مینویسم و معادل فارسی دارن یا غلط املاییا یا یسری مسائل وجدانی یا خطرات شخصی رو ویرایش میکنم
-› یا چیزای دیگه که یادم نمیاد
درسته که بالاخره وقتی مجبور باشیم میسازیم
تفاوت اینجاست که برای رسیدن به اون بالاخره چقدر بقیه و خودمونو اذیت میکنیم
.
.
.
.
.
.
.
-› بعضی وقتا خیلی ناراحت میشم از فاصلهی بین چیزی که هستم با چیزی که میخواستم باشم
-› اگه اذیت شدنش خیلی بیشتر باشه اما رسیدن بهش مقدوره
-› با ثبات تر هم
-› با ارزش تر هم :)
.
.
.
.
.
.
.
-› نمیدونم علتش اینه ک آدم کسیو ک دوست داره زیباترین برداشت هارو از رفتاراش داره
-› یا تلهپاتیو ارتباط دلیو الهامو این حرفا
-› گفتم اولین باری ک فهمیدم اشک ریختم؟
-› خیلی شگفت زده شدم :)
اینکه اشتباهتو بپذیری
این معنی رو نمیده که سعی نکنی اصلاحش کنی
.
.
.
.
.
.
-› مخاطبای پستام خیلی قاراشمیشه
-› این یکی خودمم
گفتن حالش خیلی بده
پرسیدم کجاس برم پیشش
.
.
.
.
.
.
-› خواستم مطمئن شم
-› اما فوت کرده بود
-› وقتی تشییع جنازشو نیستی رفتنشو باور نمیکنی