بعضی از جنایات آمریکایی ها انقدر وحشتناکه که دستم به نوت برداری هم از شرح و تفصیلشون نمیره، نمیتونم واژه هاشو بنویسم. چطور انقدر عوضی بودن؟ چطور ماها نمیدونستیم؟
.
.
.
-› میگم حالا
بعضی از جنایات آمریکایی ها انقدر وحشتناکه که دستم به نوت برداری هم از شرح و تفصیلشون نمیره، نمیتونم واژه هاشو بنویسم. چطور انقدر عوضی بودن؟ چطور ماها نمیدونستیم؟
.
.
.
-› میگم حالا
ما رو به این سبک عادت میدید بعد خودتون انقدر با فاصله میایستید؟
.
.
-› نباید طلب داشته باشم؟
نظرتون راجع به از دست دادن پروژه ای که براش 9 ماه وقت گزاشتین چیه؟
.
.
.
← شده با چشمای خون آلود
← ادامه میدم
سوال خوبیه، اونا تا بچشون بزرگ بشه و خودش تشخیص بده چه روغنی بده و خوبه، هر چی دم دستشون اومد میدن به خوردش؟ که تا به دین میرسن فیلسوف میشن میگن میخوام خودش تشخیص بده؟
.
.
-› میفرمان
بیشتر از چیزی که فکرشو کنید، به اسلام، به آرمان های انقلاب، به ظهورِ بسیار نزدیک، و به اسرائیلی که تا ۲۲ سال دیگهوجود نخواهد داشت معتقد/معتمدم. پاش وایمیستم و مطمئنم حقیقت عیان خواهد شد
.
.
.
.
-› اونا باید بترسن
-› و اگه نترسن، با حجمه ی حقیقت، حجمهی افکار عمومیِ حقیقت پذیر، غافلگیر خواهند شد
در مورد 97 میتونم بگم، چند ساله به خاطر اینکه پیش خودم ضایع نشم، شروع سال هیچ قولی به خودم نمیدم و 97 هم همین بود و انشاءالله 98 هم همین خواهد بود.
.
.
-› وقتی خودمو از زاویه دید شما میبینم دوسم ندارم :(
انقدر برای من از «اگه رهبری اشتباه کرد چی» نگو. آدمی که بخواد پیروِ درستیای کسی باشه نادرستیاشو انقدر بولد نمیکنه
میخوای کلا بزنی از خط بیرون بهانه نتراش خودتو قانع کنی. برو. این انقلاب جلو میره. چه تو باشی چه نباشی.
داشتم مینوشتم من نگران اتهام نیستم، نگرانِ اینم که قاضیِ درونم نتونه تبرعم کنه و حالا این همه این پا اون پا کردنم برای زدن روی اون دکمه سبز رنگ ذخیره و انتشار به این خاطر بود؟ آیا این اتهامه؟ آیا این اولین باریه که درین حیطه مینویسم؟ دقیقا نگرانم از چی تبرعه نشم؟ آیا نباید پنهانش میکردم؟ چیو نباید پنهانش میکردم؟ چرا باید پنهانش میکردم؟
.
.
.
-› و باز هم سوال همیشگی
-› چی ازین قضیه برام فوبیا ساخته؟
پیامو ارسال که کردم دیدم زده ۰۰:۰۰ البته از نظر من هیچ معنی نمیده، اما این کافی نیست وقتی طرف بخواد جور دیگه ای تفسیرش کنه
.
.
.
-› اللهم رحم احوالاتنا
وقتی توی محیط بیرون میبیننش میگن بهت میاد حوزه بخونی/ یا همچه چیزی
و وقتی توی خونه میبینن میگن بهت میاد دانشجوی هنر باشی/ و همچه چیزی
.
.
.
-› دوتاشون اغراق میکنن
-› ولی بدون اغراق همین باید باشه
جوک هایی که توی اولین بروز و ظهورِ شبکههای اجتماعی پخش میشد و من همیشه بعد از خوندنشون پوکر بودم هنوزم داره دست به دست میشه و مردم باهاشون میخندن
خدایا شکرت
یه روزی میاد جلوم وایمیسته و میگه
درسته مسئولیتشو سپردی ب من
اما بد نیست خودتم مراعات کنی یکم
.
.
.
-› دلمو
بگذار بلند شوم.. اندوه تکانی بکنم.. بایستم.. کش و قوسی به خودم بدهم.. کمرم را صاف کنم.. رد اشکهای خشک شده بر گونهام را بشویم.. موهایم را شانه بزنم.. لباس راحتی بپوشم و اندوه تکانی کنم... همه چیز را پایین بریزم.. کتابها را تشک را موس و شارژر را.. و گوشه ها را جارو برقی بکشم تا اندوه های پنهان شده بین دزر ها را بکشد و ببرد.. باید چند سطل آب بیاورم و اینجا را با آب و صابون بشویم تا تمام شود چرک های خشم.. تمام کتابهایم را دستمال بکشم تا گرد غمشان زدوده شود باید بلند شوم پتویم را بتکانم تا شب بیداری هایم بیرون بریزد بالشم را محکم به لبه بالکن بزنم تا گریه هایم از بین بافت هایش خالی شود. باید دفترچه هایم را دور بریزم باید قلم هایم را بشکنم.. باید لاک هایم را دور بریزم .. باید دوش بگیرم.. شاید تمام شود این اندوه.. تا سال بعد.. و سال بعد.. که خسته از جنگ تمام نشدن ها باز میگردم.. تمام اینجا را رها کنم و کوله ای بر دوش، آیینه ی کوچکی، اندکی از تو و آب و غذایی برای زنده ماندن، به جای دیگری سفر کنم و چند سال بعد، باز کوله بر دوش، اندکی از تو، کوچ کنم....
مهم نیست این ها چقدر آدم های خوبی هستن، خوب بودن به درد خودشون میخوره، برای اینکه بشه مملکتو اداره کرد باید مطیع امر رهبر بود، دقیقا مطیع.
.
.
.
.
-› چرا ما به اینا رای دادیم؟