2.666E3

بعضی از جنایات آمریکایی ها انقدر وحشتناکه که دستم به نوت برداری هم از شرح و تفصیلشون نمیره، نمیتونم واژه هاشو بنویسم. چطور انقدر عوضی بودن؟ چطور ماها نمیدونستیم؟

.

.

.

-› میگم حالا

2.665E3

عیدتون مبارک :)

2.663E3

ما رو به این سبک عادت میدید بعد خودتون انقدر با فاصله می‌ایستید؟

.

.

-› نباید طلب داشته باشم؟

2.662E3

نظرتون راجع به از دست دادن پروژه ای که براش 9 ماه وقت گزاشتین چیه؟

.

.

.

← شده با چشمای خون آلود

← ادامه میدم

2.66E3

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود..

2.659E3

سوال خوبیه، اونا تا بچشون بزرگ بشه و خودش تشخیص بده چه روغنی بده و خوبه، هر چی دم دستشون اومد میدن به خوردش؟ که تا به دین میرسن فیلسوف میشن میگن میخوام خودش تشخیص بده؟

.

.

-› میفرمان

2.658E3

بیشتر از چیزی که فکرشو کنید، به اسلام، به آرمان های انقلاب، به ظهورِ بسیار نزدیک، و به اسرائیلی که تا ۲۲ سال دیگه‌وجود نخواهد داشت معتقد/معتمدم. پاش وایمیستم و مطمئنم حقیقت عیان خواهد شد

.

.

.

.

-› اونا باید بترسن

-› و اگه نترسن، با حجمه ی حقیقت، حجمه‌ی افکار عمومیِ حقیقت پذیر، غافلگیر خواهند شد

2.656E3

در مورد 97 میتونم بگم، چند ساله به خاطر اینکه پیش خودم ضایع نشم، شروع سال هیچ قولی به خودم نمیدم و 97 هم همین بود و ان‌شاءالله 98 هم همین خواهد بود.

.

.

-› وقتی خودمو از زاویه دید شما میبینم دوسم ندارم :(

2.655E3

اقتصاد شاید آخرین پیچِ منتهی به ظهور باشه..

.

‌.

-› خودمونو ورزیده تر کنیم

2.654E3

انقدر برای من از «اگه رهبری اشتباه کرد چی» نگو. آدمی که بخواد پی‌روِ درستیای کسی باشه نادرستیاشو انقدر بولد نمیکنه

میخوای کلا بزنی از خط بیرون بهانه نتراش خودتو قانع کنی. برو. این انقلاب جلو میره. چه تو باشی چه نباشی.

2.653E3

داشتم مینوشتم من نگران اتهام نیستم، نگرانِ اینم که قاضیِ درونم نتونه تبرعم کنه و حالا این همه این پا اون پا کردنم برای زدن روی اون دکمه سبز رنگ ذخیره و انتشار به این خاطر بود؟ آیا این اتهامه؟ آیا این اولین باریه که درین حیطه مینویسم؟ دقیقا نگرانم از چی تبرعه نشم؟ آیا نباید پنهانش میکردم؟ چیو نباید پنهانش میکردم؟ چرا باید پنهانش میکردم؟

.

.

.

-› و باز هم سوال همیشگی

-› چی ازین قضیه برام فوبیا ساخته؟

2.651E3

پیامو ارسال که کردم دیدم زده ۰۰:۰۰ البته از نظر من هیچ معنی نمیده، اما این کافی نیست وقتی طرف بخواد جور دیگه ای تفسیرش کنه

.

.

.

-› اللهم رحم احوالاتنا

2.65E3

وقتی توی محیط بیرون میبیننش میگن بهت میاد حوزه بخونی/ یا همچه چیزی

و وقتی توی خونه میبینن میگن بهت میاد دانشجوی هنر باشی/ و همچه چیزی

.

.

.

-› دوتاشون اغراق میکنن

-› ولی بدون اغراق همین باید باشه

2.649E3

جوک هایی که توی اولین بروز و ظهورِ شبکه‌های اجتماعی پخش میشد و من همیشه بعد از خوندنشون پوکر بودم هنوزم داره دست به دست میشه و مردم باهاشون میخندن

خدایا شکرت

2.648E3

یه روزی میاد جلوم وایمیسته و میگه

درسته مسئولیتشو سپردی ب من

اما بد نیست خودتم  مراعات کنی یکم

.

.

.

-› دلمو

2.646E3

هزار چهره پوشیده در قنوت منم..

سفر باز..

بگذار بلند شوم.. اندوه تکانی بکنم.. بایستم.. کش و قوسی به خودم بدهم.. کمرم را صاف کنم.. رد اشک‌های خشک شده بر گونه‌ام را بشویم.. موهایم را شانه بزنم.. لباس راحتی بپوشم و اندوه تکانی کنم... همه چیز‌ را پایین بریزم.. کتابها را تشک را موس و شارژر را.. و گوشه ها را جارو برقی بکشم تا اندوه های پنهان شده بین دزر ها را بکشد و ببرد.. باید چند سطل آب بیاورم و اینجا را با آب و صابون بشویم تا تمام شود چرک های خشم.. تمام کتابهایم را دستمال بکشم تا گرد غمشان زدوده شود باید بلند شوم پتویم را بتکانم تا شب بیداری هایم بیرون بریزد بالشم را محکم به لبه بالکن بزنم تا گریه هایم از بین بافت هایش خالی شود. باید دفترچه هایم را دور بریزم باید قلم هایم را بشکنم.. باید لاک هایم را دور بریزم .. باید دوش بگیرم.. شاید تمام شود این اندوه.. تا سال بعد.. و سال بعد.. که خسته از جنگ تمام نشدن ها باز میگردم.. تمام اینجا را رها کنم و کوله ای بر دوش، آیینه ی کوچکی، اندکی از تو و آب و غذایی برای زنده ماندن، به جای دیگری سفر کنم و چند سال بعد، باز کوله بر دوش، اندکی از تو، کوچ کنم....

2.647E3

اینستا رو به زمین مسابقه «کی از همه خوشگل تره» تبدیل کردن

2.644E3

در مواجهه با آدم‌های "رسانه زده"

فقط میتونم تاسف بخورم

2.643E3

مهم نیست این ها چقدر آدم های خوبی هستن، خوب بودن به درد خودشون میخوره، برای اینکه بشه مملکتو اداره کرد باید مطیع امر رهبر بود، دقیقا مطیع.

.

.

.

.

-› چرا ما به اینا رای دادیم؟

ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا