فهمیدم که..
خیلی ترسو ام
خیلی ترسو تر از ریسک کردن
ترسو تر از شکست خوردن
ترسو تر از شکستن..
ترسو تر از باختن...
.
.
.
.
.
← وقتی پای دل میاد وسط
← من میشم یه دختر بز دل ترسو
← خیلی ترسو.... خیلی ترسو تر ازونی که بقیه میبینن....
فهمیدم که..
خیلی ترسو ام
خیلی ترسو تر از ریسک کردن
ترسو تر از شکست خوردن
ترسو تر از شکستن..
ترسو تر از باختن...
.
.
.
.
.
← وقتی پای دل میاد وسط
← من میشم یه دختر بز دل ترسو
← خیلی ترسو.... خیلی ترسو تر ازونی که بقیه میبینن....
احتمالا برای من دورسازیِ زمینه یِ انجامِ اشتباهاتِ کوچیکِ قابلِ برگشت، نمیتونه باعث تحقق هدف بشه
انگار باس... زمینه هاش باشه و من خویش تن داری کنم
انگار اینجوری بیشتر نتیجه میده
از هر چهارچوب یا چهارچوب مانندی که به جز درون خودم و خدا خلق شده باشه... بیزارم
و این حتمالا دلیل این ویژگی غیر معموله...
.
.
.
.
.
.
← O_o
شاید لذت تنهایی به دلیل برتری بد نسبت ب بدتر باشه
و احتمالا چیزی خواهد بود برای بهترین بودن....
.
.
.
.
.
← انشاءالله
← و اینکه... امیدوارم
ی جا نوشته بود ی زن هیچوق نباید بیکار باشه همیشه باید کاری برای انجام دادن داشته باشه چون به محض اینکه بیکار میشه به عشق فکر میکنه....
خب
احتمالا
راست میگفت
الان دیگه احساس میکنم حتی عشق هم برای دنیا خوب نیست....
تا وقتی خدا هست ی حسی شبیه خیانت هست عاشق غیر شدن
من حس میکنم
حس شخصی... بر اسا تجربه های شخصی
:(
.
.
.
.
← الان دیگه حس عجیبی دارم...
+ یکم بگذره دلت تنگ میشه پا میشی میای
- بحث دلتنگی نیست بحث بی حوصلگیه
..
.
.
.
.
.
.
عموما حوصله ی خوندن پست های بیشتر از 5 خط نیست
مگر تحت شرایطی
حوصله ی خیلی چیز ها نیست.... خیلی چیز ها
خیلی بیشتر از حالت معمولی خستم
نمیدونم چرا
عیبی نداره....