کافه ۵۲۸

میگه یه تقوای ضعیف داریم یکی قوی

ضعیف اونه که نمیزاری تو موضع کار غلط قرار بگیری

قوی اونه ک قرار میگیره و کار درستو میکنی

.

.

.

.

.

+ میگه داری صورت مساله رو‌ پاک میکنی

+ اینجوری نفست اب ندیده بار میاد

+ آب ببینه شنا هم میکنه

+ میگه طعمه بزار جلوش و به بندش بکش..

+ البت ن همه جا :)

کافه ۵۲۷

و هم‌چنان پائولو کوئیلو میگه

انسان اگه توانایی سعی برای رفع نیاز های خودش رو داره

نباید ب خاطر ترس از چیزی ک هنوز اتفاق نیافتاده .. حرکت نکنه

.

.

.

.

.

+ ی ذره به تغییر البته

کافه ۵۲۶

پائولو کوئیلو میگه

زیبایی زندگی در همین است که امکان دارد رویاهای ما به حقیقت بپیوندد

.

.

.

.

.

+ ب این میگن نیمه پر لیوانو دیدن..

+ :)

کافه ۵۲۵

ادم کسیو یا چیزیو میخاد

اما نمیخاد ک بخاد

بعد نمیخاد ک نخاد ک بخاد

میخاد اصلا نخاد

.

.

.

.

.

+ فک میکردم شجاعم

+ اره اما فقط جایی که پای عواطف درمیون نباشه..

کافه ۵۲۴

اگه یه آدم بود اونجوری که همه ی کاش های ما رو در بر داشت

اونوقت بدون شک اون خدا بود...

.

.

.

.

.

.

.

.

+ خوبه که نیست

+ خدا همه ی کاش هامون رو داره..

کافه ۵۲۳

عرفان نظر آهاری میگه پشت هر معشوق خدا ایستاده است...

.

.

.

.

.

.

.

+ گمونم تا الان رسیده به اون پشت..

+ ارزششو نداشتم

+ اون خیلی بهتره..

کافه ۵۲۲

برام مهم نیست که کسی این وبو میخونه یا نه

همین که مطمئن نیستم هیچکس نمیخونه کافیه ک بنویسم بازم..

.

.

.

.

.

.

+ نیروهام تحلیل رفت

+ مشکل معده پیدا کردم

+ ارامش و روال عادی زندگیم رو از دست دادم

+ بدون اینکه بفهمم حالم خوب نبود..

+ هر از چندی میگفتم..

+ همونطور ک بقیه.. خودمم جدیش نمیگرفتم..

+ دکتر می‌پرسه استرسی هستی.. الان نه اصلا... نگفتم چند سال پیش له میشدم زیر حجم اضطراب و اندوه و آشفتگی..

+ آرومم

+ ولی حال جسمیم اصلا..

کافه ۵۲۱

خرداد امسال شد چهار سال

دقیقا چهار سال از وقتی ک صم بکم چشم و گوش از احساسات و عشق و عواطف بست و اگه احیانا چشمش میدید و گوشش میشنید با تمام قوا و حواس فرار میکرد و دور میشد

.

.

.

.

.

.

+ چیزی برای ترسیدن وجود نداره

+ اگه حقیقتا این شور برای او باشه

+ قطعا باز خاهم گشت..

+ فقط باس با هوس جابجا نشه..

کافه ۵۲۰

میگه ناراحتی

میگم ناراحتم ولی خودمو سرزنش نمیکنم

.

.

.

.

.

.

+ خاستم و زحمتشو کشیدم و نشد

کافه ۵۱۹

 نبضم داره میزنه

دقیقا جای ریشه‌ی دندونم!

.

.

.

.

.

.

+ با هر تپش ریزش درد میگیره..

+ چقد وقتایی برمیگردم اینجا عوض شدم

کافه ۵۱۸

هیچ وقت برای محدودیت های که مردای مریضی ک خودکنترلی ندارن ایجاد میکنن نخواستم پسر باشم

امشب اما واقعا اگه پسر بودم حالم بهتر بود

.

.

.

.

.

.

+ لعنت بهشون

کافه 517

حرفام زیاد میشه

بیشتر و بیشتر

اونقدر ک میخواد از مغزم فوران کنه

اونموقعه که سکوت میکنم

برای مدت طولانی

.

.

.

.

.

.

← اولش سعی میکنم بگم ... بگم.. بگم..

← اما مگه چقدر میشه حرف زد...

کافه 516

خیلی قید و بند مکان و زمان ندارم

فقط یه سقف بلند باشه

که بتونم روش دراز بکشم

و به ستاره ها زل بزنم

خونه ای ک بومش امن باشه

شاید فقط همین..

.

.

.

.

.

.

.

← میگم خیلی روبراه نیستم میخوام یکم تنها باشم

← میگه چته

← این سوال منو روانی میکنه

← بر میگردم اتاقم..

کافه 515

میگه این که سیبو گاز بزنی توش کرم باشه بد نیست

این ک وقتی گاز زدی ببینی کرمش نصفس بده :)

.

.

.

.

.

.

← از کار های مهران مدیری عکس خودش  اصلا خوشم نمیاد

← ب نظرم خیلی لوس و جلف و ب زور خنداننده میان :)

← بازم ب گمانم عکس خودش ک متانت و وقار قابل توجهی داره

کافه 514

نوشته های من تقریبا همه چیز منن

ک ی سری عوامل اونا رو ازم گرفتن

و من هنوز از فکر کردن بهشون غمگین میشم

.

.

.

.

.

.

← همین یه ذرشم از دست و پا جمع خواهم کرد...

کافه 513

بالاخره این که چیزی ک ب اشتراک میزاری برای کسایی ک برات اهمیتی ندارن اهمیتی نداشته باشه بهتره تا اینکه برای کسایی ک برات اهمیت دارن اهمیت نداشته باشه

.

.

.

.

.

.

← همینجا مینویسم

← بی دغدغه تر از همیشه :)

ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا