زندگی زمینی:
چون درامد نسبتا خوبی دارم، میتونم خیلی از کارایی رو انجام بدم که دقیقا به خاطر شغلم هرگز براشون وقت ندارم.
- ۱۴۰۴/۰۸/۱۲ ۰۰:۴۸
زندگی زمینی:
چون درامد نسبتا خوبی دارم، میتونم خیلی از کارایی رو انجام بدم که دقیقا به خاطر شغلم هرگز براشون وقت ندارم.
شاید هم نتیجه استراتژی جدید غیر منطقی واقع گرایانه «اون کاریه که باید انجامش بدی؟ اوکی. خودتو پرتاب کن توش. تایم نداری؟ اوکی. چاره ای هم نداری!» باشه
با هر سناریویی زندگی رو تصور کنم یه تراژدی دارک از توش در میاد. مامان و بابا منو رو از نظر روحی لای پر قو بزرگ کردن و حالا دارم با قسمتای واقعی و تلخ و غیر دلخواه زندگی، چیزایی که هیچ راه فراری ندارن، هیچ انتهایی ندارن و هیچ حد کمالی براشون قابل تصور نیست مواجه میشیم. دلم میگیره و تشخیص نمیدم این صرفا یه اختلال هرمونیه یا یه واقعیت دردناک
من برای شروع کارام برنامه ریزی نمیکنم. بدون برنامه اونا رو شروع میکنم و بعد برای انجام دادنشون برنامه ریزی میکنم.
دلم میخواد با یه نفر در مورد اینکه چقدر شدت غیر حرفه ای بودن این تیم داره منو اذیت میکنه صحبت کنم اما هیچ کس هیچ درکی نداره.
یه کاری میخوام انجام بدم و عملکردم توش افتضاحه و هیچ ایده ای ندارم. اینجور موقع ها دلم میخواد یه قرص شفا بخش، یا غول چراغ جادو یا یه چوب دستی داشته باشم و برای همین به ائمه متوسل میشم
لینکدین واقعا جای خوبیه
من اونجا با چند پرفوسور شریف و هاروارد و ایرانی های مایکروسافت و گوگل کانکت شدم و فکر میکنم این عالیه
.
.
.
› کانکت مثل فالوعه، دو طرفه
هنر ظریف رهایی از دغدغه ها رو توصیه میکنم
همین ورژنش رو
بقیه ورژن هاش کمی بی ادبانس
دوست دارم ایدئولوژی های خیلی سطح بالا بدم. اما در حال حاضر تنها خروجیم اینه که هر لحظه به حماقت ها و اشتباهات جدید تری از خودم پی میبرم و به هر صورت خرسندم که اینا رو میبینم.
فکر میکردم یه بچه ۱۱ ساله هیچ فهمی از عشق نداشته باشه. خب. من هم درکی نداشتم. اما فهم چرا. زیاد. کافی.
واقعا ایده ای ندارم که چطوری میشه curly ها رو هشت نه ساعت زیر مقنعه سالم نگه داشت
کاش با ساقی حسابم پاک میشد سالهاست
او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی
توی خونه مورد علاقم با امین ترین آدم زندگیم توی طبیعت پاییزی زیر کرسی نشستیم و دارم بهترین بستنی که توی زندگیم چشیدم رو میخورم. و دلم خیلی گرفته. خیلی.
اونموقع نمیخواستم نمیتونستم و میترسیدم درموردش حرف بزنم. الان نمیترسم و میتونم. و دلم میخواد از همشون تایید بگیرم که اون یه دروغ بامزه بود.