خب. از تریبونی بهتون سلام میکنم که کلی ادعا میکردم اگه اینجا قرار بگیرم فلان میکنم و بهمان میکنم.
حالا باید فلان کنم و بهمان کنم
- ۱۴۰۴/۰۲/۲۳ ۲۲:۳۷
خب. از تریبونی بهتون سلام میکنم که کلی ادعا میکردم اگه اینجا قرار بگیرم فلان میکنم و بهمان میکنم.
حالا باید فلان کنم و بهمان کنم
پیکانمون رو اسقاط کردیم. در حالیکه من هنوز دوسش داشتم. با اینکه لاستیکاش ترکیده بود و دیفرانسیل عقبش صدای پیکور میداد.
شما هم مثل من دچار این اشتباه میشید که آدم ها رو با یسری متر و معیار رده بندی کنید؟
این قسمت مغزم در برخورد با آدم های جدید خیلی برام تز میده، در حالیکه یه بار متر اشتباه دستشه و یه بار معیار غلط. چیکارش کنم
ولی قطعی برق خیلی شیک توی بخش خصوصی خشم میسازه و توی دولتی آنتراک.
اگه عمدیه، یه تیر و کلی نشونه. دم ایده پردازش گرم. ایشالا توی جهنم در حال جزغاله شدن ببینمش.
شاید هم همینجا پیداش کردم
او یه چیزایی رو گفت که نباید میگفت. در کنار چیزای دیگه ای که نباید میگفت. ناراحت شدم؟ آره. گریه کردم. توی دلم خوشحال شدم و برای خوشحالی بی ارزشم ناراحت شدم. اینجا دقیقا همون منجلابی هست که نمیخواستم باورش کنم همونی که میخواستم نجات بخشش باشم. شاید من اون یه گلی باشم که باهاش بهار نمیشه. کم میارم؟ نه. من یاد گرفتم تا پای جونم برای چیزی که میدونم درسته حرکت کنم. بهار نشد؟ نشه. حداقل مدت کوتاه زندگیم ارزشمند بوده.
.
.
.
.
> توی این راه تنهام. خیلی تنهام
منم وقتی پیام خطای داخلی سرور رو دیدم، خودم رو گذاشتم جای تیم توسعه و فکر کردم: «عه اکسپشن داره میده! درستش کنیم»
سریالای تلوزیونی رو نمیبینم ولی واقعا یکی به داد فیلم نامه نویسای سریال خانگیا برسه.
.
.
.
› چه خبره واقعا؟
در حالی توی رویاهام قدم میزدم که سخت ترین روز های زندگی رو میگذروندم. در حالی که عزیز ترین فرد زندگیم با چالش های جدی دردناکی روبرو شده بود. تسلیم شدم. جون من ناقابله، اما جون تو نفیس و گرانقدره عزیزم.
برایند پیشنهاداتتون این بود که «فقط اگه دیدی دیگه زنده نمیمونی، متوقف شو»
آسته آسته برو، مسکن مصرف کن، حواستو پرت کن، اما برو. سعیم رو میکنم.
سپاسگزارم از همتون
من توی چند قدمی هدفم ایستادم. رسیدن ممکن و مسیر روشنه ولی برداشتن همون چند قدم، به حدی برام دردناک تموم میشه که احساس میکنم نفسم بند میاد. به زودی تموم نمیشه و از آستانه تحملم خارجه.
منظورم اینطور شرایطیه
زندگی قبل از Chat GPT واقعا سخت بود..
اگه ازش استفاده نمیکنید، مثل اینه که هنوز با آسیاب دستی گندم آرد کنید و نون بپزید.
توبه چجوریه؟ چجوری میشه وقتی یه اشتباهو ۱۰۰ بار تکرار کردی بتونی قول بدی که دیگه انجامش نمیدم؟
شاید منم دلم بخواد ساده باشم و حماقت کنم. خودم لذت ببرم و کسای دیگه ای رو بیچاره کنم. احساس میکنم اینطور میتونم انتقام سختی هایی که برام بوجود آوردی رو بگیرم..
بعضی شبا هست که فکر میکنم اگه بیشتر نخوابم، مشکلاتی که بابت دیر خوابیدنم بوجود اومده کمتر میشن.
مثل امشب.