5.363E3

عجیبه که حتی یه ذره هم خوابم نمیاد

  • ۱۴۰۴/۰۹/۰۸ ۰۱:۱۲
5.362E3

از GPT خواستم راه حل های اسلام برای گذر از چالش هایی که داشتم رو بهم معرفی کنه و این صحیفه ها پیشنهادات GPT بودن

.

.

.

› حتما باید آخرش بگید «از منابع معتبر بگو» وگرنه از تخیل خودش استفاده میکنه

  • ۱۴۰۴/۰۹/۰۵ ۱۴:۴۹
5.361E3

خدایا، اگر مرا نزد مردم بالا می‌بری، به همان اندازه در نگاه خودم، فروتنم گردان.

.

.

.

› دعای 20 صحیفه

  • ۱۴۰۴/۰۹/۰۵ ۱۴:۴۶
5.36E3

خدایا وفادار موندن به توبه برایم غیر ممکنه. مگر اینکه تو لطف کنی و نگهدارم باشی.

.

.

.

› دعای 31 صحیفه

  • ۱۴۰۴/۰۹/۰۵ ۱۴:۳۷
5.359E3

سطح هورمون کورتیزولم بالاس. علتش چیه؟ برای این چند روزم یسری برنامه های جبران کننده ریخته بودم که انجام ندادم. عملکرد مغزم چیه؟ بهم فرمان میده کارهایی با پاداش های سطحی و لحظه ای انجام بدم. مثل خرید کردن. یا خوردن.

  • ۱۴۰۴/۰۹/۰۲ ۲۱:۰۲
5.358E3

اعتیاد به مخدر اینطوریه که اولاش آرامش و لذت محضه. و آروم آروم آدمو به لجن میکشه. گناه هم همینه، اولاش ساده و جالب به نظر میرسه.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۳۰ ۱۹:۴۳
5.357E3

توی قطار تخت مقابلم یه آقاست. داشتم با این ملافه ها پرده میزدم. دو طرفشو که گره زدم آقای روبرو از وسط شکم پرده یه نگاه به من کرد، ملافشو داد گفت اینم بزن :|

دو دقیقه صبر کن درستش میکنم 

  • ۱۴۰۴/۰۸/۲۹ ۰۰:۱۹
5.354E3

هیچوقت کارمند بخش های دولتی نشید. تا جایی میتونید خودتون رو توی خصوصی ها جا بدید. دولتی ها از شما یه برده بله قربان گو که هیچ اعتراضی به سیستم معیوب و غیر بهینه فعلی نمیکنه میسازن. من اینجا به شدت عصبانی دلگیر و نا امید به نظر میرسم و واقعا هیچ ایده ای ندارم که چیکار میشه کرد.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۲۷ ۰۸:۱۵
5.352E3

منم شکار، شکارم کن

سپس ببوس و بچرخانم

  • ۱۴۰۴/۰۸/۲۶ ۰۷:۰۳
5.351E3

دلم میخواد این آینه خودبینی رو از جلوی چشمام بردارم اما آینه تویی و این تصویر منه. در تو

  • ۱۴۰۴/۰۸/۲۲ ۱۸:۳۶
5.35E3

آره به نظر میرسه سطح نازنازی بودنم انقدر بالاست که فقط خدا ازش برمیاد مراقبم باشه. 

  • ۱۴۰۴/۰۸/۲۰ ۲۳:۲۶
5.346E3

انقدر برای یوزارسیف جک ساختن و بهشون خندیدیم که غریبم با اینکه بگم «اون عمیقا تاثیر گذار بود»

  • ۱۴۰۴/۰۸/۱۸ ۲۳:۲۶
5.343E3

ح. حرف های اشتباه رو انقدر زیبا میگه که دقیقا همون موقعی که مطمئنم داره اشتباه میگه هم میپذیرم.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۱۵ ۰۰:۰۳
5.341E3

میگن یوسف ۱۸ سال توی زندان زلیخا اسیر بود و ۲۱ سال توی صدا سیمای ایران. من هم یه بار سال ۸۷ در حالیکه خیلی چیزا رو نمیفهمیدم اینو دیدم و یه بار الان

  • ۱۴۰۴/۰۸/۱۳ ۲۳:۳۰
5.34E3

زندگی زمینی:

چون درامد نسبتا خوبی دارم، میتونم خیلی از کارایی رو انجام بدم که دقیقا به خاطر شغلم هرگز براشون وقت ندارم.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۱۲ ۰۰:۴۸
5.339E3

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود

ولیک به خون جگر شود

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۶ ۲۲:۱۳
5.338E3

شاید هم نتیجه استراتژی جدید غیر منطقی واقع گرایانه «اون کاریه که باید انجامش بدی؟ اوکی. خودتو پرتاب کن توش. تایم نداری؟ اوکی. چاره ای هم نداری!» باشه

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ ۲۰:۴۷
5.337E3

با هر سناریویی زندگی رو تصور کنم یه تراژدی دارک از توش در میاد. مامان و بابا منو رو از نظر روحی لای پر قو بزرگ کردن و حالا دارم با قسمتای واقعی و تلخ و غیر دلخواه زندگی، چیزایی که هیچ راه فراری ندارن، هیچ انتهایی ندارن و هیچ حد کمالی براشون قابل تصور نیست مواجه میشیم. دلم میگیره و تشخیص نمیدم این صرفا یه اختلال هرمونیه یا یه واقعیت دردناک

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ ۲۰:۴۱
5.336E3

من برای شروع کارام برنامه ریزی نمیکنم. بدون برنامه اونا رو شروع میکنم و بعد برای انجام دادنشون برنامه ریزی میکنم.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۳ ۲۳:۴۸
5.335E3

تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۲ ۱۳:۴۵
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا