5.34E3

زندگی زمینی:

چون درامد نسبتا خوبی دارم، میتونم خیلی از کارایی رو انجام بدم که دقیقا به خاطر شغلم هرگز براشون وقت ندارم.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۱۲ ۰۰:۴۸
5.339E3

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود

ولیک به خون جگر شود

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۶ ۲۲:۱۳
5.338E3

شاید هم نتیجه استراتژی جدید غیر منطقی واقع گرایانه «اون کاریه که باید انجامش بدی؟ اوکی. خودتو پرتاب کن توش. تایم نداری؟ اوکی. چاره ای هم نداری!» باشه

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ ۲۰:۴۷
5.337E3

با هر سناریویی زندگی رو تصور کنم یه تراژدی دارک از توش در میاد. مامان و بابا منو رو از نظر روحی لای پر قو بزرگ کردن و حالا دارم با قسمتای واقعی و تلخ و غیر دلخواه زندگی، چیزایی که هیچ راه فراری ندارن، هیچ انتهایی ندارن و هیچ حد کمالی براشون قابل تصور نیست مواجه میشیم. دلم میگیره و تشخیص نمیدم این صرفا یه اختلال هرمونیه یا یه واقعیت دردناک

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ ۲۰:۴۱
5.336E3

من برای شروع کارام برنامه ریزی نمیکنم. بدون برنامه اونا رو شروع میکنم و بعد برای انجام دادنشون برنامه ریزی میکنم.

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۳ ۲۳:۴۸
5.335E3

تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را

  • ۱۴۰۴/۰۸/۰۲ ۱۳:۴۵
5.334E3

دلم میخواد با یه نفر در مورد اینکه چقدر شدت غیر حرفه ای بودن این تیم داره منو اذیت میکنه صحبت کنم اما هیچ کس هیچ درکی نداره.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۸ ۱۷:۵۷
5.332E3

من پر از اشتباهاتم. اوکیه. این زندگیه.سعی میکنم بهبودش بدم. و باهاش راحتم

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۸ ۰۰:۲۰
5.331E3

یه کاری می‌خوام انجام بدم و عملکردم توش افتضاحه و هیچ ایده ای ندارم. اینجور موقع ها دلم میخواد یه قرص شفا بخش، یا غول چراغ جادو یا یه چوب دستی داشته باشم و برای همین به ائمه متوسل میشم

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۷ ۲۰:۱۲
5.329E3

لینکدین واقعا جای خوبیه

من اونجا با چند پرفوسور شریف و هاروارد و ایرانی های مایکروسافت و گوگل کانکت شدم و فکر میکنم این عالیه

.

.

.

› کانکت مثل فالوعه، دو طرفه

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۵ ۱۱:۲۳
5.328E3

هنر ظریف رهایی از دغدغه ها رو توصیه میکنم

همین ورژنش رو

بقیه ورژن هاش کمی بی ادبانس

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۵ ۱۰:۵۲
5.327E3

دوست دارم ایدئولوژی های خیلی سطح بالا بدم. اما در حال حاضر تنها خروجیم اینه که هر لحظه به حماقت ها و اشتباهات جدید تری از خودم پی میبرم و به هر صورت خرسندم که اینا رو میبینم.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۴ ۱۹:۳۶
5.322E3

فکر میکردم یه بچه ۱۱ ساله هیچ فهمی از عشق نداشته باشه. خب. من هم درکی نداشتم. اما فهم چرا. زیاد. کافی.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۲ ۲۳:۲۹
5.319E3

بنویس پشتکار. بخون احساس ناکافی بودن.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۲۰ ۲۲:۲۷
5.318E3

واقعا ایده ای ندارم که چطوری میشه curly ها رو هشت نه ساعت زیر مقنعه سالم نگه داشت

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۸ ۲۳:۴۷
5.317E3

کاش با ساقی حسابم پاک میشد سالهاست

او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۷ ۱۳:۱۸
5.316E3

توی این شرایط روحی فقط Girl in the basement  رو کم داشتم.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۶ ۱۹:۵۰
5.315E3

توی خونه مورد علاقم با امین ترین آدم زندگیم توی طبیعت پاییزی زیر کرسی نشستیم و دارم بهترین بستنی که توی زندگیم چشیدم رو میخورم. و دلم خیلی گرفته. خیلی.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۵ ۱۹:۰۳
5.314E3

خدایا به ما چیزایی بچشون که تف بندازیم روی این لذات مقطعی دنیا 

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۵ ۱۸:۴۱
5.313E3

اونموقع نمیخواستم نمیتونستم و میترسیدم درموردش حرف بزنم. الان نمیترسم و میتونم. و دلم میخواد از همشون تایید بگیرم که اون یه دروغ بامزه بود.

  • ۱۴۰۴/۰۷/۱۵ ۱۲:۱۸
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا