شاید منم دلم بخواد ساده باشم و حماقت کنم. خودم لذت ببرم و کسای دیگه ای رو بیچاره کنم. احساس میکنم اینطور میتونم انتقام سختی هایی که برام بوجود آوردی رو بگیرم..
- ۱۴۰۴/۰۱/۱۳ ۲۲:۰۹
شاید منم دلم بخواد ساده باشم و حماقت کنم. خودم لذت ببرم و کسای دیگه ای رو بیچاره کنم. احساس میکنم اینطور میتونم انتقام سختی هایی که برام بوجود آوردی رو بگیرم..
بعضی شبا هست که فکر میکنم اگه بیشتر نخوابم، مشکلاتی که بابت دیر خوابیدنم بوجود اومده کمتر میشن.
مثل امشب.
خدایا، من اگه یه بابای بی نهایت ثروتمند و قدرتمند و مهربون داشتم هر نیازی داشتم رو بهش میگفتم و منتظر میموندم تا فراهم کنه برام. تو همونی و این خواستهی منه.
.
.
.
› چون این فرایند خیلی زیباس، بهتون خبر میدم وقتی تیکش خورده شد
به این فکر میکنم که اون حریم خصوصی که ۱۰ سال پیش با کیلومتر ها سیم خاردار و پوشش استتار حصارش کرده بودم، حالا چی شده؟ هنوز نمیدونم...
امشب دو ساعت توی اون مکانی بودم که ۲۰ سال پیش پر از خاطرات اندوه بوده برام. جالا بغض چنبره زده دور گلوم و ولم نمیکنه. بعضی وقتا فکر میکنم این دختر کوچولوی قلب شیشه ای که اینهمه دردسر برای خانوادش درست کرده رو خدا چرا خلقش کرده؟
این دختری که الان داره روی زمین راه میره سالها روحش از هم گسسته شده بود و حالا، سلول به سلولش رو خدا از نو ساخته. این شبیه یه معجزه هست برای من. همین زندگی عادی که برای خیلیا طبیعیه.
خب. سال نوتون مبارک. برای سال جدید پیشنهاد میدم ناقص بودن رو با آغوش باز بپذیرید و با وجود نواقص رو به جلو حرکت کنید
بعد ازینکه پروژه خرید خونه به نظرم فیل شده اومد، گفتم یه دوری بزنم توی خرید زمین.
یه آگهی دیدم ب بودجمون میخورد
قبر بود :)))
وقتی به آرزوهامون میرسیم بعدش برنامه چیه؟
میدونی خوشحالیش چقدر بود؟ ۳ روز.
شاید نیم ساعت شعف درونی وصف ناپذیر داشت. شاید کمتر
۱۵ سال آرزوش رو داشتم و بهش فکر میکردم.
.
.
.
› نمیخوام این رو کم ارزش کنم. اصلا. ولی خب. واقعا الان اینطوریم که. حالا برنامه چیه؟
اینجوری که از تلاش برای پیدا کردنِ سرپناه خسته شدم و زیر لب میگم: خدایا، فکر کن تو بابامی، منم دخترت. کجا رو برام تامین میکنی؟ همون.
.
.
.
› سایه بابا و احسان مستدام. اگه نبودن اندوه هام ۳ برابر بود.
› این یه واحدی ک هیچکس کاری ازش برنمیاد و نیاز به نیرو های ماورایی داره رو شما زحمتشو میکشی؟
آره خب. وقتی آگهی پوزیشن های شغلی ۲۵۰۰ دلاری که دیگه هیچوقت قرار نیست براشون اپلای کنم رو میبینم، کمی دلم میگیره..
سخت نیست؟ خیلی سخته. مخصوصا برای من که لای پر قو بودم. همچنین بی اندازه شیرینه،مثل درد عضلات بعد از دمبل زدن، کمی شدید تر.
.
.
.
› این روز ها حس و حالم مثل قهرمان های فیلم های اکشنه. خیلی اذیت میشم و یه مدال دیکه به گردنم میآویزم.
روزایی که زیاد پست میزارم قصه اینه. یه کار خیلی مهمی دارم که دارم از انجام دادنش فرار میکنم.
و واقعا دلم میخواد یه موضوع چالشی باز کنم که کامنت بزارید. اما هیچ ایده ای ندارم!
در حالیکه دارم دستاورد های شغلیم رو میشمارم. صدای اون پرنسسی که دوست داره برای عصر پاناکوتا درست کنه و گلهاش رو غبار روبی کنه رو میشنوم که از درون جمجه ام میگه: «کی شاغل بودن زنان رو مُد کرد؟»
حالا که در آستانه ۱۴۰۴ قرار دارم خروجی تلاش های اون سال داره به صورت لاک پشتی خودشو نشون میده.
.
.
.
> واقعا جالبه. هر چی اسکیل بیزینس بزرگ تر و مبالغی که قراره معامله باشه بیشتر باشه، نتیجه گرفتن ازش به زمان و استمرار بیشتری نیاز داره
> و خب وضعیت فعلی: هیچ تایمی برای پروژه هایی که میاد سمتم ندارم!
دلم میخواد پوشه تسک های بازم برای یک ماه کاملا کلین بشه و بعد از نو آغاز کنم
.
.
.
.
› امسال برای من یکی از استراتژیک ترین سالهای عمرم بود.
› و امیدوارم هر سال همینطور باشه