5.166E3

شاید منم دلم بخواد ساده باشم و حماقت کنم. خودم لذت ببرم و کسای دیگه ای رو بیچاره کنم. احساس میکنم اینطور میتونم انتقام سختی هایی که برام بوجود آوردی رو بگیرم..

  • ۱۴۰۴/۰۱/۱۳ ۲۲:۰۹
5.165E3

بعضی شبا هست که فکر میکنم اگه بیشتر نخوابم، مشکلاتی که بابت دیر خوابیدنم بوجود اومده کمتر میشن.

مثل امشب.

  • ۱۴۰۴/۰۱/۱۳ ۰۲:۵۶
5.164E3

خدایا، من اگه یه بابای بی نهایت ثروتمند و قدرتمند و مهربون داشتم هر نیازی داشتم رو بهش میگفتم و منتظر میموندم تا فراهم کنه برام. تو همونی و این خواسته‌ی منه.

.

.

.

› چون این فرایند خیلی زیباس، بهتون خبر میدم وقتی تیکش خورده شد‌

  • ۱۴۰۴/۰۱/۱۳ ۰۰:۴۲
5.162E3

به این فکر میکنم که اون حریم خصوصی که ۱۰ سال پیش با کیلومتر ها سیم خاردار و پوشش استتار حصارش کرده بودم، حالا چی شده؟ هنوز نمیدونم...

  • ۱۴۰۴/۰۱/۱۲ ۱۵:۳۵
5.161E4

امشب دو ساعت توی اون مکانی بودم که ۲۰ سال پیش پر از خاطرات اندوه بوده برام. جالا بغض چنبره زده دور گلوم و ولم نمیکنه. بعضی وقتا فکر میکنم این دختر کوچولوی قلب شیشه ای که اینهمه دردسر برای خانوادش درست کرده رو خدا چرا خلقش کرده؟

  • ۱۴۰۴/۰۱/۰۹ ۰۱:۰۰
5.16E3

این دختری که الان داره روی زمین راه میره سالها روحش از هم گسسته شده بود و حالا، سلول به سلولش رو خدا از نو ساخته. این شبیه یه معجزه هست برای من. همین زندگی عادی که برای خیلیا طبیعیه.

  • ۱۴۰۴/۰۱/۰۸ ۲۳:۲۲
5.159E3

نفرت رو تا حالا تجربه نکرده بودم

خیلی شبیه عشقه!

  • ۱۴۰۴/۰۱/۰۳ ۰۳:۳۵
5.158E3

خب. سال نوتون مبارک. برای سال جدید پیشنهاد میدم ناقص بودن رو با آغوش باز بپذیرید و با وجود نواقص رو به جلو حرکت کنید 

  • ۱۴۰۴/۰۱/۰۱ ۱۱:۴۳
5.157E3

بعد ازینکه پروژه خرید خونه به نظرم فیل شده اومد، گفتم یه دوری بزنم توی خرید زمین.

یه آگهی دیدم ب بودجمون میخورد

قبر بود :)))

  • ۱۴۰۳/۱۲/۲۸ ۰۰:۴۴
5.156E3

وقتی به آرزوهامون میرسیم بعدش برنامه چیه؟

میدونی خوشحالیش چقدر بود؟ ۳ روز.

شاید نیم ساعت شعف درونی وصف ناپذیر داشت. شاید کمتر

۱۵ سال آرزوش رو داشتم و بهش فکر میکردم.

.

.

.

› نمیخوام این رو کم ارزش کنم. اصلا. ولی خب. واقعا الان اینطوریم که. حالا برنامه چیه؟

  • ۱۴۰۳/۱۲/۲۷ ۱۸:۲۴
5.154E3

دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست..

  • ۱۴۰۳/۱۲/۲۵ ۱۳:۴۳
5.153E3

وقتی میرم قیمت خونه ها رو میبینم، تنها کاری که به ذهنم میرسه بلاگر شدنه!

  • ۱۴۰۳/۱۲/۲۲ ۱۸:۰۴
5.152E3

مگه خدا کسی که بهش پناه میبره رو رها میکنه؟

  • ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ ۲۰:۳۵
5.151E3

اینجوری که از تلاش برای پیدا کردنِ سرپناه خسته شدم و زیر لب میگم: خدایا، فکر کن تو بابامی، منم دخترت. کجا رو برام تامین می‌کنی؟ همون.

.

.

.

› سایه بابا و احسان مستدام. اگه نبودن اندوه هام ۳ برابر بود.

› این یه واحدی ک هیچکس کاری ازش برنمیاد و نیاز به نیرو های ماورایی داره رو شما زحمتشو میکشی؟

  • ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ ۰۱:۰۳
5.15E3

آره خب. وقتی آگهی پوزیشن های شغلی ۲۵۰۰ دلاری که دیگه هیچوقت قرار نیست براشون اپلای کنم رو میبینم، کمی دلم میگیره..

  • ۱۴۰۳/۱۲/۱۷ ۱۳:۰۶
5.149E3

سخت نیست؟ خیلی سخته. مخصوصا برای من که لای پر قو بودم. همچنین بی اندازه شیرینه،مثل درد عضلات بعد از دمبل زدن، کمی شدید تر.

.

.

.

› این روز ها حس و حالم مثل قهرمان های فیلم های اکشنه. خیلی اذیت میشم و یه مدال دیکه به گردنم می‌آویزم.

  • ۱۴۰۳/۱۲/۱۱ ۲۰:۵۴
5.147E3

روزایی که زیاد پست میزارم قصه اینه. یه کار خیلی مهمی دارم که دارم از انجام دادنش فرار میکنم.

و واقعا دلم میخواد یه موضوع چالشی باز کنم که کامنت بزارید. اما هیچ ایده ای ندارم!

  • ۱۴۰۳/۱۱/۲۷ ۲۱:۰۸
5.145E3

در حالیکه دارم دستاورد های شغلیم رو میشمارم. صدای اون پرنسسی که دوست داره برای عصر پاناکوتا درست کنه و گلهاش رو غبار روبی کنه رو میشنوم که از درون جمجه ام میگه: «کی شاغل بودن زنان رو مُد کرد؟»

  • ۱۴۰۳/۱۱/۲۷ ۱۴:۲۶
5.144E3

دست آورد ۱۴۰۱ رو یادتونه؟

حالا که در آستانه ۱۴۰۴ قرار دارم خروجی تلاش های اون سال داره به صورت لاک پشتی خودشو نشون میده.

.

.

.

> واقعا جالبه. هر چی اسکیل بیزینس بزرگ تر و مبالغی که قراره معامله باشه بیشتر باشه، نتیجه گرفتن ازش به زمان و استمرار بیشتری نیاز داره

> و خب وضعیت فعلی: هیچ تایمی برای پروژه هایی که میاد سمتم ندارم!

  • ۱۴۰۳/۱۱/۲۷ ۱۴:۲۳
5.143E3

دلم میخواد پوشه تسک های بازم برای یک ماه کاملا کلین بشه و بعد از نو آغاز کنم

.

.

.

.

› امسال برای من یکی از استراتژیک ترین سالهای عمرم بود.

› و امیدوارم هر سال همینطور باشه

  • ۱۴۰۳/۱۱/۲۷ ۱۲:۳۸
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا