5.226E3

 امشب یه ویدیو از یه جوان اهل غزه که سو تغذیه حاد داشت دیدم

و خاک بر سر من

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۳ ۰۱:۱۸
5.225E3

پهلوی رو خون های به جوش اومده بر اندازی کرد. این روز ها اسرائیل چه حمله کنه چه نکنه بازنده میدانِ افکار عمومی خواهد بود.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۲ ۱۵:۴۵
5.224E3

راستش دلم نمیخواد به «هر که درین بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند» ایمان بیارم‌. اما محرمه و نزدیک عاشورا..

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۱ ۲۳:۳۱
5.223E3

امروز یکی از پر تنش ترین و پر چالش ترین روز های زندگیم بود و هنوزم تموم نشده

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ ۲۳:۴۰
5.222E3

میگع حیله های شیطون نقطه ضعف دارن، ضعیفن. خب خدای من. بهم بگو نقطه ضعفش کجاست؟ چرا من حس میکنم مثل بستنی دارم در مقابلش آب میشم؟

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ ۲۱:۴۴
5.221E3

میگه عشق برای خوبی هاست

بدی ها فقط میتونن هوس باشن

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ ۰۰:۲۳
5.22E3

میگن با هر کسی مثل خودش رفتار کن.

من کاملا مخالف اینم. معتقدم رفتار من شخصیتم شئوناتم وابسته به دیگران نیست. در عمل چی؟ شت دارم با الف مثل خودش رفتار میکنم. بهتر هم جواب داده.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۰۹ ۲۳:۴۶
5.219E3

بغض راه گلوشو بسته: دلمو بشکونی گلایتو پیش خدا میبرم.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۰۵ ۰۱:۱۸
5.218E3

رفتارم یه آدم جا افتاده زاهد متقیه و فکرم یه نوجوون سرکش. من این وسط مثل کسی میشم که شب ها مخدر مصرف میکنه و روز ها با نهایت دیسیپلین توی جامعه حاضر میشه. 

خوبم؟ نه گاهی. دلم میخواد از ماتریکس خارج شمو انتقام تمام خویش تن داری هامو بگیرم.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۰۵ ۰۱:۱۵
5.214E3

زینب متولد هفتادو نهه. بعد از پسر اولش خیلی دختر میخواست. خدا بهش سه تا پسر داده. دیروز میگه فهمیدم چرا خدا بهم سه تا پسر داده. میگم چرا. میگه برای اینکه همشونو تقدیم اسلام کنم.

.

.

.

.

› اینا تربیت شده‌های مکتب خمینی هستن

  • ۱۴۰۴/۰۳/۳۱ ۱۲:۵۳
5.213E3

اون ورژن شیر زنی که بابا تربیت کرده، دختر روز های جنگه و ورژن ادایی احسان، دختر روز های بهاری ویلای رامسر

.

.

.

› این روز هارو ممنون بابا هستم

› نترسیدم؟ چرا. خیلی. و رو به جلو ادامه دادم

  • ۱۴۰۴/۰۳/۳۰ ۲۳:۵۶
5.212E3

هر کسی بدی هایی داره و من بدی های تو رو ترجیح میدم

.

.

.

› خدا اینجور موقع ها: بیا یه تست ادعا بریم

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۸ ۲۳:۱۷
5.21E3

خب زهرا، راه گریزی نیست. لااقل ازین شرایط برای تقویت ایمانمون استفاده کنیم.

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۸ ۰۷:۰۳
5.208E3

قسم به عدم تقارن دستات توی قنوت

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۶ ۱۰:۲۴
5.207E3

موقع حمله قبلی اسرائیل در حال کد زدن بودم

این دفعه هم در حال کد زدنم

با این تفاوت که اونموقع صدای پدافند ها رو از تلویزیون میشنیدم، الان از آسمون بالای سرم

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۴ ۲۱:۴۳
عزیز

من عاشق عزیز بودم. از موقعی که معنی پیر شدن رو فهمیدم عزیز پیر بود. من عاشقش بودم و از وقتی رفتن آدما رو فهمیدم عزیز توی راه رفتن بود. من پیر شدن و با اضطراب از دست دادن عزیزانم شناختم. حالا از پیر شدن میترسم، غصم میگیره. دلواپسم. ناراحتم و حال روزام برای این اندوه گریز ناپذیر خوب نیست. این بین بزرگترین دلخوشیم بودن خدا و وعده هاشه.

.

.

.

› وقتی ببینمش اولین چیزی که بهش میگم اینه که با رفتنت کل زندگیم رو زیرورو کردی

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۲ ۱۶:۲۲
5.205E3

من به خانوادم وابسته نیستم. ولی دل‌بسته چرا. زیاد. خیلی زیاد. دنیا رو بدون خانوادم دوست ندارم. این روزا که مادر حالش خوب نیست دلواپس از دست دادنش هستم. دلواپس از دست دادن بابا و مامان. دلواپس فاصله افتادن بین من و عزیزانم. پیر شدن عزیزانم. غم این اندوه ها هر بار، توی هر موقعیتی اشکم رو در میاره. دلم گرمه به اینکه بعد از رفتن از اینجا زندگی دیگه ای رو تجربه میکنیم و  اونجا همه دور هم هستیم.

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۱ ۰۸:۲۱
520.4E3

مادر حالش خوب نیست و تنها دلخوشی این روزام اینه که به زودی دوباره هممون دور هم جمع میشیم..

  • ۱۴۰۴/۰۳/۲۱ ۰۸:۱۸
5.2E3

بعد از ۷، ۸ بار تعویض خون. خون یه نفر بهش میسازه. خونِ یه دختر ۱۸ ساله به اسم فاطمه.

  • ۱۴۰۴/۰۳/۱۳ ۰۴:۴۴
5.199E3

امشب فهمیدم یکی از نزدیک ترین آدم‌های زندگیم از ۹۸ تا دو سه ماه پیش درگیر سرطان بوده در حالیکه هیچکس نمیدونسته.

.

.

.

.

› هنوز توی شوکم :)

  • ۱۴۰۴/۰۳/۱۳ ۰۱:۳۸
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا