وقتایی آغوشت رو میخوام میرم لابلای حجم لباس های پشت در
.
.
.
تو میدونستی دخترا بغلی ان و منو دختر آفریدی
- ۱۴۰۳/۰۹/۲۰ ۱۰:۵۸
وقتایی آغوشت رو میخوام میرم لابلای حجم لباس های پشت در
.
.
.
تو میدونستی دخترا بغلی ان و منو دختر آفریدی
شبایی که خوابم نمیبره، دلم میخواد دستامو نگهداری، آغوشت رو اطرافم پیله کنی و توی گوشم شعر زمزمه کنی
حتما میدونید
پناهیان میگه «آمرزیدن»
یعنی خدا یه اشتباه رو کلا از زندگیت حذف کنه، اثراتش هم از بین ببره. انگار هرگز همچین اتفاقی نیافتاده.
.
.
.
.
› چجوری میتونم در مورد اشتباهاتی که هر روز دارم نسخه های بروز تری ازشون رو ارائه میدم همچین چیزی رو طلب کنم؟
› ایده ای ندارم
کسایی هستن که بدترین روز های زندگی من رو رقم زدن (البته توی دنیای یه دختر بچه صورتی قلب شیشه ای) و حالا به اندازه پشیزی ارزش ندارن. حتی اونقدر که بخوام تلافی کنم.
.
.
.
› حس میکنم حالِ خوبی که الان دارم، تلافی بدی هاییه که برام میساختن و میخواستن و این کافیه
توی اتوبان، ۱۱۰ یا ۱۲۰ تا داشتم میرفتم. یهو یه لاستیک جلوم ظاهر شد. فرمون رو یکوچولو پیچوندم که به لاستیک نخورم، و خب. دیگه نتونستم ماشین رو کنترل کنم. خیلی ترسناک شد و
خدا خیلی هوامونو داشت..
.
.
.
› خداروشکر
› هیچی نشد
احساس میکنم ترانهسراهایی که برای ملودی ها، متن درخور ملودی نمینویسن
اون دنیا باید پاسخ اعمال و کارهاشون رو بدن :/
اگه یه موقع نیاز به اصلاح قیمت توی یه رمز ارز داشتید. کافیه بهم بگید که مقداری ازون رو بخرم
.
.
.
.
› دیروز صبح ۴ تا ارزایی که بهشون خیلی اطمینان داشتم رو خریدم.
›ظهرش کل مارکت اصلاح قیمت خورد :))
خدا کس و کار مسلموناس
.
.
.
.
› الله ولی الذین آمنوا
› قرآن رو با ترجمه علی ملکی بخونید. اپش هم هست
گاهی خودم رو میبینم، در حالیکه سرم رو انداختم پایین که با خدا چشم تو چشم نشم آگاهانه کاریو میکنم که میدونم اشتباهه. میدونم ارامشم رو میگیره. میدونم عزتم رو لکه دار میکنه.
.
.
.
› تقوا معنای خیلی زیبایی داره. حتما میدونید. اینکه مراقب رفتارمون باشیم.
› ولی چندان هم راحت نیست. مخصوصا اگه در مورد کارایی باشه که در موردشون خیال پردازی کردیم.
› هیچ ایده ای ندارم
منم یسری خاطره دارم که میتونم سالها باهاشون گریه کنم. میتونم زنده نبودنم رو به بودن توی اون خاطرات ترجیح بدم
من با استرس کلا زندگیم مختل میشه
اما احسان میتونه برای غروب فردا برنامه بریزه و سرشب بخوابه
.
.
.
› و من در حالیکه میخواستم ساعت ۴:۳۰ پاشم، هنوز خوابم نبرده
احسان! خیلی از نا آرومی ها بین بازو های تو حل میشه
و اگه خیلی زیاد بشه بین دستای خدا
.
.
.
.
› دلواپس اینم که بعد از این صعودِ سخت و ترسناکی که خدا قدم به قدمش دو تا دستاشو اطرافم حصار کرده
› یادم بره کجا بودم و چجوری اومدم بالا