خدایا
اون یه تیکه از دلم که سوخته رو مرهم میزاری؟
- ۱۴۰۳/۰۸/۰۸ ۲۰:۵۱
حالا که در کلیسا بازه یه اعتراف دیگه هم بکنم
گاهی اوقات احساس میکنم خیلی میفهمم
.
.
.
› جیغ و فرار
داشتم به بچه ها میگفتم
من اگه لباسیو لازم نداشته باشم، خیلی هم خوشم بیاد، نمیخرم
و بعد لباس پوشیدم رفتنم مغازه پاپوش پولیشی که اصلا لازمش نداشتم رو خریدم.
.
.
.
› بعد مغزم: پاپوش لباس نیست.
اعتراف میکنم وقتی مردی از من خوشش میاد
من ناراضی و غمگین و دلواپس میشم
و کسی درونم شراب مینوشه و میخنده
در حالیکه دارم به این فکر میکنم که چجوری ارزش بیشتری برای خدا و اسلامش خلق کنم
به ساعتم نگاه میکنم و میبینم نمازم قضا شده
.
.
.
.
.
› زهرا، عملکردت واقعا افتضاحه!
الف عزیز، دوست دارم بدونم دقیقا حق دیگران چه مزهایه؟
.
.
.
.
› چیکار میکنم؟ دارم پستایی که مدتها قصد داشتم «یه روز بشینم پاکشون کنم» رو آسته آسته پاک میکنم و از کرده خود دلشادم!
اینکه نمیتونم پست بزارم یه حسی داره مثل اینکه یه نایلون کشیده باشن روی سرم! به توییتر و چنل تلگرام فکر کردم. ولی خلوتی اینجا رو دوست دارم. ادمای اینجا رو دوست دارم :(
.
.
.
.
› الان چیکار میکنم؟ ازونور پست پاک میکنم
داشتم به نرگس میگفتم نیمکره چپ مغزم از نیمکره راستش یه بیست سالی بزرگ تره...
.
.
.
.
› بیان محدودیت تعداد پست داره و من دیگه نمیتونم پست بزارم
› امروز خواستم یه وبلاگ دیگه بسازم اما نشد
همین روزاست که قید کلاویه های سیاه و سفید رو بزنم.. قید سوارکاری و پاراگلایدر و آبراهه های ونیز رو.. قید باله و خوندن six feet under رو توی استدیو..
میدونم میدونید. این کارتونه و دارید درست انجامش میدید. من چیزی برای پنهون کردن ندارم. پنهانی ترین قسمتای زندگیم اینجاست. بقیش مابین خودم و خداست
.
.
.
.
› من دلواپسِ روح خودم هستم.. برای آینده ای که نمیدونم وجود داره یا نه..
دلم میخواد از ص. بپرسم با اون همه فریب چیکار کردی که انقدر خویشتن داری؟
.
.
.
› اما بی فایدس..
اگه به بابا بگم امروزم به خاطر اینکه الف بهم گفته «از لینکدین بابت آشنایی با شما خوشحالم» ساخته شد
بهم میگه زهرا جان بابا
اگه قصدت رضای خدا باشه هر روزت ساخته اس
.
.
.
.
› راست میگی بابا