5.1E3

خدایا

اون یه تیکه از دلم که سوخته رو مرهم میزاری؟

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۸ ۲۰:۵۱
5.099E3

دستتو بکش روی چشمام

و اونا رو ببند

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۷ ۰۶:۱۹
5.096E3

حالا که در کلیسا بازه یه اعتراف دیگه هم بکنم 

گاهی اوقات احساس میکنم خیلی میفهمم

.

.

.

› جیغ و فرار

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۵ ۰۱:۵۸
5.095E3

داشتم به بچه ها میگفتم

من اگه لباسیو لازم نداشته باشم، خیلی هم خوشم بیاد، نمیخرم

و بعد لباس پوشیدم رفتنم مغازه پاپوش پولیشی که اصلا لازمش نداشتم رو خریدم.

.

.

.

› بعد مغزم: پاپوش لباس نیست.

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۵ ۰۱:۱۷
5.094E3

اعتراف میکنم وقتی مردی از من خوشش میاد

من ناراضی و غمگین و دلواپس میشم

و کسی درونم شراب مینوشه و میخنده

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۴ ۰۱:۳۹
5.093E3

بعضی وقتا قشنگ صدای التماس کردنشو میشنوم.

.

.

.

› «خواهش های نفسانی»

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۳ ۱۱:۴۸
5.091E3

در حالیکه دارم به این فکر میکنم که چجوری ارزش بیشتری برای خدا و اسلامش خلق کنم

به ساعتم نگاه میکنم و میبینم نمازم قضا شده

.

.

.

.

.

› زهرا، عملکردت واقعا افتضاحه!

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۹ ۱۷:۳۸
5.090E3

الف عزیز، دوست دارم بدونم دقیقا حق دیگران چه مزه‌ایه؟

.

.

.

.

› چیکار میکنم؟ دارم پستایی که مدتها قصد داشتم «یه روز بشینم پاکشون کنم» رو آسته آسته پاک میکنم و از کرده خود دلشادم!

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۹ ۰۸:۱۸
5.089E3

اشکالی نداره. همه تقصیر ها رو بزار گردن من

فقط ناراحت نباش جانم

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۸ ۰۸:۳۵
5.088E3

کمی از منو با خودت ببر

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۸ ۰۰:۰۸
5.087E3

اینکه نمیتونم پست بزارم یه حسی داره مثل اینکه یه نایلون کشیده باشن روی سرم! به توییتر و چنل تلگرام فکر کردم. ولی خلوتی اینجا رو دوست دارم. ادمای اینجا رو دوست دارم :(

.

.

.

.

› الان چیکار میکنم؟ ازونور پست پاک میکنم

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ ۲۳:۴۱
5.086E3

داشتم به نرگس میگفتم نیمکره چپ مغزم از نیمکره راستش یه بیست سالی بزرگ تره...

.

.

.

.

› بیان محدودیت تعداد پست داره و من دیگه نمیتونم پست بزارم

› امروز خواستم یه وبلاگ دیگه بسازم اما نشد

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ ۰۰:۰۳
5.085E3

خدا یه بیزینس منه که شراکت باهاش همیشه پر سوده. خیلی هم پر سوده..

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۴ ۰۶:۰۷
5.084E3

این شغل های استخدام رسمی یه حسی شبیه اسارت ندارن؟

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۴ ۰۰:۴۰
5.083E3

همین روزاست که قید کلاویه های سیاه و سفید رو بزنم.. قید سوارکاری و پاراگلایدر و آب‌راهه های ونیز رو.. قید باله و خوندن six feet under رو توی استدیو..

  • ۱۴۰۳/۰۷/۲۱ ۲۲:۲۴
5.079E3

قهرمان داستانِ قلب و ذهن و روحِ خودت باش

  • ۱۴۰۳/۰۷/۱۹ ۲۰:۰۸
5.078E3

میدونم میدونید. این کارتونه و دارید درست انجامش میدید. من چیزی برای پنهون کردن ندارم‌. پنهانی ترین قسمتای زندگیم اینجاست. بقیش مابین خودم و خداست

.

.

.

.

› من دلواپسِ روح خودم هستم.. برای آینده ای که نمیدونم وجود داره یا نه.. 

  • ۱۴۰۳/۰۷/۱۹ ۱۸:۴۸
5.075E3

دلم میخواد از ص. بپرسم با اون همه فریب چیکار کردی که انقدر خویش‌تن داری؟

.

.

.

› اما بی فایدس..

  • ۱۴۰۳/۰۷/۱۷ ۲۲:۴۰
5.074E3

اگه به بابا بگم امروزم به خاطر اینکه الف بهم گفته «از لینکدین بابت آشنایی با شما خوشحالم» ساخته شد
بهم میگه زهرا جان بابا
اگه قصدت رضای خدا باشه هر روزت ساخته اس

.

.

.

.

› راست میگی بابا

  • ۱۴۰۳/۰۷/۱۷ ۱۴:۵۵
5.072E3

دست به بند میدهم

گر تو اسیر می‌بری 

  • ۱۴۰۳/۰۷/۱۶ ۱۸:۵۸
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا