5.121E3

توی اتوبان، ۱۱۰ یا ۱۲۰ تا داشتم میرفتم. یهو یه لاستیک جلوم ظاهر شد. فرمون رو یکوچولو پیچوندم که به لاستیک نخورم، و خب. دیگه نتونستم ماشین رو کنترل کنم.  خیلی ترسناک شد و

خدا خیلی هوامونو داشت..

.

.

.

› خداروشکر

› هیچی نشد

  • ۱۴۰۳/۰۹/۱۰ ۲۳:۵۰
5.12E3

احساس میکنم ترانه‌سراهایی که برای ملودی ها، متن درخور ملودی نمینویسن 

اون دنیا باید پاسخ اعمال و کارهاشون رو بدن :/

  • ۱۴۰۳/۰۹/۰۷ ۱۳:۳۵
5.119E3

اگه یه موقع نیاز به اصلاح قیمت توی یه رمز ارز داشتید. کافیه بهم بگید که مقداری ازون رو بخرم 

.

.

.

.

› دیروز صبح ۴ تا ارزایی که بهشون خیلی اطمینان داشتم رو خریدم.

›ظهرش کل مارکت اصلاح قیمت خورد :))

  • ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ ۱۸:۳۱
5.118E3

خدا کس و کار مسلموناس

.

.

.

.

› الله ولی الذین آمنوا

› قرآن رو با ترجمه علی ملکی بخونید. اپ‌‌ش هم هست

  • ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ ۱۲:۲۵
5.117E3

گاهی خودم رو میبینم، در حالیکه سرم رو انداختم پایین که با خدا چشم تو چشم نشم آگاهانه کاریو میکنم که میدونم اشتباهه. میدونم ارامشم رو میگیره. میدونم عزتم رو لکه دار میکنه.

.

.

.

› تقوا معنای خیلی زیبایی داره. حتما میدونید. اینکه مراقب رفتارمون باشیم.

› ولی چندان هم راحت نیست.  مخصوصا اگه در مورد کارایی باشه که در موردشون خیال پردازی کردیم.

› هیچ ایده ای ندارم

  • ۱۴۰۳/۰۹/۰۴ ۲۰:۱۸
5.116E3

منم یسری خاطره دارم که میتونم سالها باهاشون گریه کنم. میتونم زنده نبودنم رو به بودن توی اون خاطرات ترجیح بدم

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۹ ۲۳:۲۰
5.115E3

شما هم پشت شونه های مامان باباتون بال میبینید؟

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۸ ۲۲:۲۴
5.114E3

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی...

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۸ ۰۰:۴۰
5.113E3

روم نمیشه از خدا چیزایی رو بخوام که بیشتر آدما به خاطر نداشتنش اذیت میشن

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۳ ۲۳:۱۷
5.112E3

من با استرس کلا زندگیم مختل میشه

اما احسان میتونه برای غروب فردا برنامه بریزه و سرشب بخوابه

.

.

.

› و من در حالیکه میخواستم ساعت ۴:۳۰ پاشم، هنوز خوابم نبرده

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۲ ۰۱:۲۸
5.111E3

من بارها خودمو توی آغوش تو رها کردم

اما او فکر نکنم

هواشو داشته باش

  • ۱۴۰۳/۰۸/۲۱ ۲۱:۴۱
5.109E3

احسان! خیلی از نا‌ آرومی ها بین بازو های تو حل میشه

و اگه خیلی زیاد بشه بین دستای خدا

.

.

.

.

› دلواپس اینم که بعد از این صعودِ سخت و ترسناکی که خدا قدم به قدمش دو تا دستاشو اطرافم حصار کرده

› یادم بره کجا بودم و چجوری اومدم بالا

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۹ ۱۸:۲۸
5.108E3

گر نگهدار من آن است که من میدانم

شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۸ ۱۰:۱۵
5.107E3

تو مغزت منفعت محور هست و حتی برای دلسوزیت هم سود و زیان محاسبه میکنی

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۶ ۰۰:۳۵
5.106E3

الف عزیز

تو باهوشی. اما منم باهوشم. اینو نمیدونی و این به نفع منه. چون تو داری تکنیکی میزنی که من هفت خطش رو بلدم. من تماشا میکنم. تا از تلاشت خسته بشی و بی خیالش بشی.

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۶ ۰۰:۲۷
5.105E3

و این دل بی طاقتی کرد

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۵ ۲۰:۲۶
5.104E3

فقط دلم میخواد این روزا بگذره..

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۵ ۲۰:۰۳
5.103E3

در معلق ترین حالت ممکنیم. شغل من و همسرم‌ و خونه و شهرمون روی هواست. قرآن رو باز کردم و نوشته بود: به من تکیه کن.

.

.

.

.

› دلواپس و دل‌نگران و دل‌مشغول نباش.

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۵ ۰۱:۰۱
5.102E3

فکر نکنم چیزی بتونه سختی‌های این کار رو جبران کنه

مگر لبخند تو.

  • ۱۴۰۳/۰۸/۱۴ ۱۵:۰۸
5.101E3

میگه فلان مشکلو دارم

میگم دعا کن و منتظر بمون

میگه پیشنهاد عملی بده

.

.

.

› چجوری کمکت کنم؟

  • ۱۴۰۳/۰۸/۰۸ ۲۰:۵۵
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا