5.245E3

تو یکی از زیباترین و بهترین آدم های دنیا بودی. سلام منو به عزیز و عمه برسون. دلتنگتونم.

  • ۱۴۰۴/۰۵/۲۴ ۱۷:۱۱
5.243E3

ای کاش تحقق وعده های خدا زودتر بود. من امشب رو چطوری باید صبح کنم؟

  • ۱۴۰۴/۰۵/۲۲ ۲۳:۰۹
5.242E3

زندگی داره بهم سخت میگیره. آدما بیشتر.

.

.

.

› آره. دقیقا هیمن روزایی که دارم آرزوی چندین سالم رو زندگی میکنم.

  • ۱۴۰۴/۰۵/۲۲ ۲۳:۰۷
5.241E3

ابلیس درونم: هر چی دختر خوبی بودی بسه

.

.

.

› مولانای درونم: مراقب باش انتقام دیگرانو رو با ضرر زدن به خودت نگیری

  • ۱۴۰۴/۰۵/۲۲ ۲۲:۵۵
5.239E3

به نظرم میرسه برای خویش تن داری ها دلیلی لذت بخش تر و دلچسب تر از کلیشه بایدیِ دوری از گناه وجود داشته باشه. خدایا. بهانه ای شیرین به دستم بده :)

  • ۱۴۰۴/۰۵/۱۹ ۲۳:۰۲
5.238E3

اون لحظه که گوشیت یه اذون بی موقع میگه، نگاش میکنی میبینی نوشته: «اذان مغرب به افق کربلا»

.

.

.

.

› که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست

  • ۱۴۰۴/۰۵/۱۸ ۲۲:۴۰
5.237E3

من با گوشی در مورد لینک کردن یه کلمه از متن توی ادیتور بیان، کلا کاری ازم بر نمیاد!

شاید برای شما هم این پست و کامنتاش جالب باشه:

https://rastegi.blog.ir/1404/04/30/Khatir

  • ۱۴۰۴/۰۵/۰۸ ۲۳:۴۱
5.236E3

دلم میخواد یکی مچ دستمو بگیره و منو بکشونه سمت نوشتن. این برام مثل مامانه. بهش نیاز دارم. دوستش دارم. پشت گوش میندازمش. بهش دلبسته و وابسته ام. نشاط بخشه. دلگرم کننده‌است. آرامبخش و مخدره. باهاش رابطه عاطفی برقرار میکنم. با کسایی که اهل نوشتن هستن همینطور. و من انجامش نمیدم. چرا؟ نمیدونم. مثل خیلی چیزای دیگه که از خودم نمیدونم و بعد چند سال می‌فهمم و میگم «گاش! این روی بقیه دیفالت نصب بوده و من انقدر براش دست و پا زدم» شاید هم من اون جوجه ای هستم که خیلی برای بقا باید تلاش کنه

  • ۱۴۰۴/۰۵/۰۷ ۰۱:۰۲
5.235E3

داشتم توی غم و اندوه و دلواپسی هام دست و پا میزدم که یادم از اهالی غزه افتاد.. 

خدایا به خداییت قسم..

  • ۱۴۰۴/۰۵/۰۴ ۲۲:۵۲
5.234E3

شاید جالب باشه که من ۵ ساله ازدواج کردم و هنوز توی کارهای خونه دستم به دهنم نمیرسه!

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۹ ۲۳:۳۰
5.233E3

نیمه بالایی سرم داره منفجر میشه، انگار ۱۰ کلیلو سنگریزه داغ داخلش گذاشتن. چشمام درد میکنه و سرم احساس ترکیدن داره.

.

.

.

.

› این قسمت: کارمند بخش دولتی

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۵ ۲۳:۵۰
5.232E3

شاید هم من اون جوجه رنگی مریضی باشم که خیلی باید برای بقا تلاش کنه

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۵ ۱۸:۵۴
5.231E3

امروز ز. بهم گفت تو هیچی بلد نیستی. باید بفرستمت یه جایی کار یاد بگیری. کارایی که تو کردی رو بچه های ۱۰، ۱۲ ساله هم میتونن انجام بدن.

.

.

.

.

› و خیلی غیر حرفه ای اشکم درومد :)

› اگه بچه های ۱۰، ۱۲ ساله هم بلدن، چرا ۲ ملیارد قیمت گذاری میشه؟

› انسان فاقد شعور!

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۳ ۲۲:۳۴
5.229E3

حالم چطوره؟ شرایط هیچ تغییری نکرده

ولی انگار یه قرصی خوردم و حالم خوب شده. 

شاید تاثیر دعاهای شما باشه. دستتون رو میبوسم

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۱ ۲۱:۰۳
5.228E3

خب. بالاخره باگ اینکه من از خشم خدا تصوری ندارم و روی محبتش خیلی حساب باز کردم درومد.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۲۱ ۰۰:۰۴
5.227E3

من به آغوش تو محتاج تر از نان شبم..

.

.

.

.

› دعا کنید برام.. به تاثیر دعاهاتون امید دارم عزیزانم..

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۹ ۲۳:۰۸
5.226E3

 امشب یه ویدیو از یه جوان اهل غزه که سو تغذیه حاد داشت دیدم

و خاک بر سر من

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۳ ۰۱:۱۸
5.225E3

پهلوی رو خون های به جوش اومده بر اندازی کرد. این روز ها اسرائیل چه حمله کنه چه نکنه بازنده میدانِ افکار عمومی خواهد بود.

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۲ ۱۵:۴۵
5.224E3

راستش دلم نمیخواد به «هر که درین بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند» ایمان بیارم‌. اما محرمه و نزدیک عاشورا..

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۱ ۲۳:۳۱
5.223E3

امروز یکی از پر تنش ترین و پر چالش ترین روز های زندگیم بود و هنوزم تموم نشده

  • ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ ۲۳:۴۰
ما چاره ای نداریم جز اینکه پناه ببریم به آغوش خدا